معنی تمیزی و کثیفی، سالم و ناسالم، مفید و مضر، حتی در قسمت مربوط به بهداشت فردی، به طور عجیبی به فرهنگ برمیگرده. این رو موقعی متوجه شدم که تمیز و کثیف رو از نگاه مردم جاهای مختلف دنیا دیدم، و بعد دوباره در ایران باهاش مواجه شدم. مثال میزنم:
وقتی توی بم بودم، اگر کسی روی زمین آب میپاشید و بوی نم خاک بلند میشد، همه با یک شوق وصف ناپذیری میگفتن آخیش... بوی نم خاک! این بو ولی برای من دلنشین نبود، و وقتی بهش فکر کردم یادم افتاد که مادرم، که مال شمال ایرانه، بوی نم رو با بوی نا یکی میدونست و به شدت! با عوامل ایجاد این بو مبارزه میکرد. حساسیت مادرم تو بچگی من باعث شد که من هم نسبت به بوی نم خاک حساس بشم و ازش لذت نبرم. از طرفی، اگر گرد و خاک روی میز مینشست، این به نظر من کثیف میاومد، چون بازهم سالهای سال مادرم روزی دو سه بار همهی اشیا رو گرد گیری میکرد، در حالی که دوست بمی من میگفت این که کثیف نیست، خاکه.
الان که توی هلند هستم با معنی جدیدی از کثیفی و تمیزی مواجهم. صاحبخونهم نسبت به قطرات آب حساسه. همه جا باید خشک باشه. روی سینک ظرفشویی، کف حمام، ظرفهای تازه شسته شده. برای اون اصلا قابل قبول نیست که بگذاریم چیزی روی ظرفشویی بمونه تا آبش بره. به من میگه اگر اینجا آب بمونه باکتری جمع میشه. تا اینجا حرفش خوب، اما برای اون باکتری چیزیه که فقط در آب خلاصه شده. سطل آشغال بزرگ آشپزخونهی ما در نداره و هر دو هفته یکبار تخیله میشه. توی این سطل آشغال علاوه بر آشغالهای تر مربوط به خوراکیهای ما (حتی آشغال گوشت و پوست مرغ)، علفهای خشک که خرگوش صاحبخونه به عنوان توالت ازشون استفاده میکنه هم وجود داره. بله. همهی اینها، به مدت دو هفته، توی سطل در باز و وسط آشپزخونهی دو در یک متر. یه نکتهی دیگه هم که نسبت بهش مشکوکم، و دیگران باید این مورد رو تایید کنن، مسئلهی صابونه. توالت در این دوتا خونهای که من توشون بودم، خلاصه شده در چارچوب کوچیکی که فقط یه توالت فرنگی توشه، و اندازهش هم فقط به اندازهایه که یه آدم در اندازهی معمولی بتونه توش بچرخه و در رو قفل کنه و بعد بشینه. توی این توالتها هیچ سینک دستشویی تعبیه نشده. سینک دستشویی معمولا توی حموم قرار داره که در مورد خونهی ما، یه طبقه بالاتر واقع شده، و بودن یا نبودن صابون در این دستشوییها علیحدهست. در هر دوتا خونه من صابون خریدم و احتمالا تنها کسی هستم که صابون استفاده میکنم. البته توالتهای عمومی همیشه سینک دستشویی و صابون دارن و همچنین حولههای رولی و دستگاههای باد برای خشک کردن، چون خیس بودن یعنی...
بدترین تجربهی من با مفهوم تمیزی و کثیفی، یکی در کشور بولیوی بود، که وضعیت بهداشت عمومی بسیار پایین بود، و دوم همخونه بودن با یه دختر هندی، که تمیزی رو فقط در حمام کردن میدونست، اما اینکه وضعیت خونه و زندگی چی باشه واقعا براش مهم نبود. تا اینجا هم فکر میکنم بزرگترین تناقض رو در امریکا دیده باشم. اکثر امریکاییها تو یه فاصلهای از بقیه قرار دارن، یعنی اون فضای شخصیشون باعث میشه از باکتریهای طرف مقابل در امان بمونن، اگر الان میخواین اعتراض کنین اول دقت کنین که امریکاییها از دست دادن خوششون نمیاد، و خیلی هم اهل بوسیدن نیستن (بوسیدن به معنی چاق سلامتی، مثل سلام و علیک ایرانی و آرژانتینی و برزیلی) و در عوض اگه با طرف خیلی عیاق باشن طرف رو بغل میکنن. دقت داشته باشین که میکروبهای طرف مقابل به جای چسبیدن به دست یا صورت فرد امریکایی مورد نظر ما، به لباس اون میچسبن، که به هر حال اون لباس بعد از کار توی سبد رختشویی انداخته میشه و آخر هفته با همهی لباسهای دیگهی هفته شسته خواهند شد. اما تناقضی که گفتم در قشر دومی از امریکاییهاست که واقعا تو دنیایی از آشغال زندگی میکنن. بارها وارد خونههایی شدم که با جعبههای پیتزای نیمه خورده از چند روز پیش، و ظرفهای پلاستیکی غذاهای نیمه آماده که خورده شده بودن، در همه جای خونه و حتی روی میز تحریرشون مواجه شدم. یکی از خونههایی که در شیکاگو ساکن شده بودم، هفت سال میزبان کسی بود که این ظرفهای کثیف رو توی اتاقش انبار کرده بود، یا حتی بالای کابینت پرت کرده بود!!! واقعا نمیتونین تصور کنین قیافهم رو وقتی رفتم گل مصنوعی زشت رو از بالای کابینت بردارم و با این ظرفها مواجه شدم!
در آخر این رو هم بگم که تاثیر محیطی میتونه خیلی روی احساس ما نسبت به تمیزی و کثیفی اثر بگذاره. مثلا وقتی من از سفر امریکای جنوبی برگشته بودم، انقدر مفهوم تمیزی و کثیفی برام تغییر کرده بود که دائم با مادرم مشکل پیدا میکردم. خودتون تصور کنین، مادر به شدت وسواسی، اونهم در محیط امریکایی با بهترین محصولات تمیز کننده، میزبان دخترش که وقتی برگشته بود با کولی فرقی نداشت. گاهی مادرها خیلی صبر و تحمل دارن. خیلی.