یکشنبهی گذشته به دهکده المپیک شهر برلین رفتیم. برای یکی از پروژههایمان رفتیم که خوب براندازش کنیم، حرفهای راهنما را هم گوش کنیم که البته چون آلمانی بود من جز چهار پنج کلمه از آن نفهمیدم، اما پرداخت هزینه برای راهنما یک فایدهی خیلی مهم داشت و آنهم امکان حضور در ساختمانها بود که به طور معمول دربشان قفل است.
مجموعهی ورزشی مذکور که برای بازیهای جنجالی المپیک سال ۱۹۳۶ مورد استفاده قرار گرفته بود و بعد از جنگ به پایگاه نظامی روسها تبدیل شد، در حال حاضر مکان دورافتاده و نیمهویرانیست که آلمانها ظاهرا دربارهاش احساس تعلق خاصی ندارند و چون کلا از هر چیز که خاطرهی هیتلر را زنده کند فراری هستند، وجود این مکان را کاملا نادیده گرفته به آن بیاعتنا هستند. دور محوطهی بزرگ، سیم خاردار و یا توریهای سیمی کشیده شده و تنها راه ورود پرداخت دو یورو در دروازهی اصلیست که اگر کسی بخواهد در تور ساعت ۱۲ یا ۳ بعد از ظهر روز شنبه یا یکشنبه و ساعت ۱۱ روزهای هفته شرکت کند هزینهاش پنج یورو میشود. از وضعیت رقتانگیزی که مجموعه به آن دچار شده میشود فهمید خیلی تمایل به نگهداشتنش ندارند و در حال حاضر به عنوان آیینهی عبرت از این مکان استفاده میکنند.
برای رسیدن به این مکان سوار قطار منطقهای شماره چهار به مقصد Rathenow شدیم که سر هر ساعت از هاپت بانهوف یا ایستگاه مرکزی برلین حرکت میکند. تا ایستگاه Elstal حدود بیست و پنج دقیقه راه است و بعد از یک پیاده روی بیست دقیقهای در دهکدهی آرام الستال میشود ورودی دهکدهی المپیک را دید.
تور از ساختمان مخصوص ورزشهای سالنی شروع میشود. آقای راهنما روی ماکت مجموعه که در وسط این سالن قرار دارد سخنرانی طولانیای میکند و من چون آلمانی نمیفهمم خودم را به عکاسی مشغول میکنم. پنج حلقهی المپیک اینجا قرار دارند، همچنین خرک حلقهی زهوار در رفتهای که در نور آفتاب میدرخشد.
شیشههای پنجرهها دو جورند. یا مات که مربوط به همان سال سی و شش میشوند و یا معمولی که مربوط به دوران بازسازی هستند. از وسواس آلمانیها در مخلوط نکردن بافت قدیم و جدید در ساختمانها گفته بودم، یادتان که هست؟ این هم مربوط به همان وسواس عجیب و غریبشان میشود. به هر حال تصویر زیباییست و مرا به خودش مشغول میکند.
تماشای بروشورهای المپیک هم جالب است. در حالی که هیتلر هنوز خیالات جنگپرورانهاش را آشکار نکرده، علامت اساس روی بیشتر بروشورها به چشم میخورد. در عکسهای کتابها هم مردم در زیر پرچمهای اساس رژه میروند و از قدرتی که آلمان به هم زده مغرورند. چه میدانستند که بعد چه بلایی سر دنیا خواهند آورد؟
یک نکتهی جالب این است که شکل دهکدهی المپیک به شکل کشور آلمان طراحی شده بود و ساختمانها هم طوری هوشمندانه طراحی و تنظیم شده بودند که وضعیت جغرافیایی هر منطقه را نشان بدهد. یک ساختمان عدسی شکل هم به عنوان غذاخوری تهیه شده بود که هر ملیت بتواند برای خودش آشپزخانه داشته باشد ولی به جز آشپزها کسی اجازهی ورود به محوطهی داخل عدسی را نداشته. این ساختمان طوری طراحی شده بود که بعدها بتواند به عنوان بیمارستان مورد استفاده قرار بگیرد که البته چنین اتفاقی هم افتاد.
|
گوشهای داخلی از ساختمان عدسی شکل |
|
سالن غذاخوری ایتالیاییها |
|
تصویری از تیم المپیک ایتالیایی در همان سالن |
ساختمانی هم به نام ساختمان هیندنبرگ وجود دارد که یحتمل با بالن معروف هیندنبرگ مربوط است و از این ساختمان به عنوان مرکز فرهنگی (پخش بازیها توسط رادیو تلوزیون و غیره) استفاده میشد. در بالای پلکان ساختمان میشود تصویری از سربازان را دید که به دستور هیتلر روی دیوار حکاکی شدهاند و به قولی اولین بارقههای جنگ را میشد در این تصویر دید. بعد از جنگ، در پشت همین دیوار، یعنی در واقع دیوار روبروی سن تئاتر تصویری از لنین نقاشی شد که هنوز هم هست.
استخر مجموعه شاید جالبترین قسمت برای من بود. ساختمان استخر بعد از جنگ مورد استفاده بود و پنجرههای بزرگش یکجور حس خوب به آدم میدهد. رنگ دیوارها ریخته و یک کهنگی دلچسبی به ساختمان داده. آدم میتواند در طبقهی دوم بایستد و به فضای استخر نگاه کند و سر و صدا و شلپ شلپ آب را تصور کند.
تعداد زیادی از ساختمانهایی که برای اقامت ورزشکاران ساخته شده بود در دوران پس از جنگ ویران شد، چون قانون به مردم اجازه داده بود از مصالح آن برای تعمیرات ساختمان خود استفاده کنند و در واقع کل ساختمان به غارت رفته و تنها پایهای از آنها به جا مانده که عجیب و جالب بود.
تعدادی ساختمان (از نوع بلوکهای پیشساختهی رژیم کمونیستی) در محوطه دیده میشوند که مربوط به سال ۱۹۸۸ هستند. جالب است. یکسال قبل از فروپاشی دیوار برلین. و البته این ساختمانهای متروکه جزو ویرانترین بناهای مجموعه به شمار میروند و در بیست سال گذشته هیچ محبتی ندیدهاند.
نکتهی جالب دیگری دربارهی این دوره مسابقات المپیک وجود دارد و آن نسبت ورزشکاران زن و ورزشکاران مرد شرکتکننده در بازیهاست. به ازای چهار هزار و اندی ورزشکار مرد، تنها پانصد ورزشکار زن اجازهی ورود به صحنهی رقابتها را داشتند، تازه به این زنها اجازهی تمرین داده نمیشد و در عوض تمهیداتی اتخاذ شده بود که آنها را به انجام کارهای دستی مشغول کند، حتی کمپانی سینگر تعداد زیادی چرخ خیاطی در اختیار مجموعهی المپیک قرار داده بود تا خانمها در طول اقامتشان به شغل شریف دوزندگی بپردازند و وظایف خطیر خانهداری یادشان نرود!
یک موضوع دیگر، عدم وجود جایگاه برای تماشاچیهاست. نمیدانم المپیکهای قبلی هم همینطور بودهاند و یا تنها در سالنهای این المپیک جایی برای نشستن تماشاچیها اختصاص داده نشده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر