شاید واقعا باید به تهران سر بزنم و از نزدیک ببینمش تا بتونم تشخیص بدم که آیا مردم مکزیک ناشاد ترند یا مردم تهران. به نظر من مردم مکزیکو سیتی با آدمهای شاد و آسون گیر سایر نقاط امریکای مرکزی فرق داشتند. تنها شهر دیگه ای که مردم غمگین و بی اعتمادی داشت گواتمالا سیتی بود که بخاطر خشونت روزمره و راهزنی و قتل مردم بی دفاع، به شدت پر تنش و غیر صمیمانه بود. میتونم بگم مردم مکزیکو سیتی به این اندازه ترس و بی اعتمادی تو نگاهشون موج نمیزد ولی به نظر هم نمی اومد که مردم بی خیال و آسون گیری باشند. به نظرم اومد که این جماعت مصداق واقعی «بخور تا خورده نشی» هستند. و فکر میکنم علتش فشارهای روانی زندگی در یه شهر بزرگ و بی در و پیکره. خیلی دلم میخواد فرصتی پیش بیاد تا از چارچوب مکزیکو سیتی بیرون برم و با مکزیکی های واقعی (شهرستانی!) آشنا بشم. به هر حال ترک کردن این شهر و پرواز به شهر پاناما سیتی مثل ورود به یه دنیای کاملا متفاوت بود!
پاناما سیتی شهر ساحلی با بافت متفاوتیه که همه چیز برای ارائه کردن داره. قسمت مدرن شهر با آسمانخراشهای زیبا به میامی دوم شهرت داره و قسمتهای قدیمی شهر قدمت چهارصد ساله داره. قسمتی از بزرگراه شهر از کنار اقیانوس آرام میگذره و کلا شهر زنده ایه. از نظر شهری مشکلات شدیدی با زباله داره به صورتی که وقتی توی اتوبوس نشستین از کنار کوههای زباله رد میشین. از نظر امنیت شهر بدی نیست. مناطق نا امنش شناخته شده ن و اهالی بهتون گوشزد میکنن که ازکدوم قسمت برین بهتره یا بهتون پیشنهاد میکنن تاکسی بگیرین. ارتباط مردم با توریستها به حد غیر قابل تصوری خوبه. مردم با کمال خوشرویی و بدون هیچ چشمداشتی بهتون خوش آمد میگن و از گپ زدن باهاتون و سئوال درباره اینکه کجاهای دنیا رو دیدین لذت میبرن. دستفروشهای خیابونی با واگن های کوچیک سر چهار راهها می ایستن و میوه میفروشن. میوه های بزرگ رو قاچ میکنن و هیچی تو دنیا اندازه یه قاچ هندونه یا آناناس یا پاپایا یا یه کیسه نایلن کوچیک از انبه مزه نمیده تو اون هوای به شدت گرم و شرجی. بعضی دستفروشها هم چیپس موز سبز (پلانتین) درست میکنن و داغ داغ توی پاکت میریزن و قیمت هیچی بیشتر از پنجاه سنت امریکا نیست. اینجا به وضوح میشه آسایش رو تو زندگی مردم دید. کشور بخاطر کانال پاناما محل گذر کشتی های تجاری زیادیه و از این بابت از نظر مالی در وضعیت متعادلی قرار داره. نه اینکه مردم پولدار باشند، اما یه اطمینان خاطری وجود داره که فردا که بیدار میشن وضعشون بد تر از امروزشون نیست.
در کشور پاناما دلار امریکا به عنوان پول رسمی کشور استفاده میشه بنابر این مسافرهای امریکایی مشکل تبدیل پول و محاسبه قیمت ندارن. سکه ها دو جور هستن. سکه های رایج امریکایی و سکه های بالبوآ. ارزش سکه ها یکیه با این تفاوت که سکه های نیم بالبوآیی (پنجاه سنتی) هم رایج هستن. به دلیل شدت گرما پیدا کردن اتاق هاستل که کولر داشته باشه خیلی مهمه. هاستل ما کولر ها رو از ده شب تا هشت صبح روشن میگذاشت و در طول روز برقشون رو قطع میکرد! البته منطقیه چون کسی اصولا توی هاستل نمیمونه و همه میرن برای گردش شهر. یادمه شب اول که به هاستل رسیدیم آدرس بقالی گرفتیم (عین بقالی های ایران! اینو میگم چون این مدل بقالی ها رو لااقل تو شیکاگو نداریم) و من یه بستنی چوبی خریدم که به طرز باور نکردنی ای مزه بستنی پاک میداد!! دوش آب گرم وجود نداشت، البته تو اون هوا احتیاجی هم به آب گرم نیست. آب شهر قابل آشامیدنه (بر خلاف مکزیکو سیتی) و دستفروشها بهترین آبمیوه های تازه دنیا رو تو خیابون میفروشن. کلا پاناما سیتی جاییه که آدم میتونه تا جایی که میتونه خودش رو با تنوع نوشیدنی های مختلف خفه کنه!!
در بخش بعدی درباره قسمتهای قدیمی شهر و درباره کانال پاناما خواهم نوشت.
ایام به کام.
پاناما سیتی شهر ساحلی با بافت متفاوتیه که همه چیز برای ارائه کردن داره. قسمت مدرن شهر با آسمانخراشهای زیبا به میامی دوم شهرت داره و قسمتهای قدیمی شهر قدمت چهارصد ساله داره. قسمتی از بزرگراه شهر از کنار اقیانوس آرام میگذره و کلا شهر زنده ایه. از نظر شهری مشکلات شدیدی با زباله داره به صورتی که وقتی توی اتوبوس نشستین از کنار کوههای زباله رد میشین. از نظر امنیت شهر بدی نیست. مناطق نا امنش شناخته شده ن و اهالی بهتون گوشزد میکنن که ازکدوم قسمت برین بهتره یا بهتون پیشنهاد میکنن تاکسی بگیرین. ارتباط مردم با توریستها به حد غیر قابل تصوری خوبه. مردم با کمال خوشرویی و بدون هیچ چشمداشتی بهتون خوش آمد میگن و از گپ زدن باهاتون و سئوال درباره اینکه کجاهای دنیا رو دیدین لذت میبرن. دستفروشهای خیابونی با واگن های کوچیک سر چهار راهها می ایستن و میوه میفروشن. میوه های بزرگ رو قاچ میکنن و هیچی تو دنیا اندازه یه قاچ هندونه یا آناناس یا پاپایا یا یه کیسه نایلن کوچیک از انبه مزه نمیده تو اون هوای به شدت گرم و شرجی. بعضی دستفروشها هم چیپس موز سبز (پلانتین) درست میکنن و داغ داغ توی پاکت میریزن و قیمت هیچی بیشتر از پنجاه سنت امریکا نیست. اینجا به وضوح میشه آسایش رو تو زندگی مردم دید. کشور بخاطر کانال پاناما محل گذر کشتی های تجاری زیادیه و از این بابت از نظر مالی در وضعیت متعادلی قرار داره. نه اینکه مردم پولدار باشند، اما یه اطمینان خاطری وجود داره که فردا که بیدار میشن وضعشون بد تر از امروزشون نیست.
در کشور پاناما دلار امریکا به عنوان پول رسمی کشور استفاده میشه بنابر این مسافرهای امریکایی مشکل تبدیل پول و محاسبه قیمت ندارن. سکه ها دو جور هستن. سکه های رایج امریکایی و سکه های بالبوآ. ارزش سکه ها یکیه با این تفاوت که سکه های نیم بالبوآیی (پنجاه سنتی) هم رایج هستن. به دلیل شدت گرما پیدا کردن اتاق هاستل که کولر داشته باشه خیلی مهمه. هاستل ما کولر ها رو از ده شب تا هشت صبح روشن میگذاشت و در طول روز برقشون رو قطع میکرد! البته منطقیه چون کسی اصولا توی هاستل نمیمونه و همه میرن برای گردش شهر. یادمه شب اول که به هاستل رسیدیم آدرس بقالی گرفتیم (عین بقالی های ایران! اینو میگم چون این مدل بقالی ها رو لااقل تو شیکاگو نداریم) و من یه بستنی چوبی خریدم که به طرز باور نکردنی ای مزه بستنی پاک میداد!! دوش آب گرم وجود نداشت، البته تو اون هوا احتیاجی هم به آب گرم نیست. آب شهر قابل آشامیدنه (بر خلاف مکزیکو سیتی) و دستفروشها بهترین آبمیوه های تازه دنیا رو تو خیابون میفروشن. کلا پاناما سیتی جاییه که آدم میتونه تا جایی که میتونه خودش رو با تنوع نوشیدنی های مختلف خفه کنه!!
در بخش بعدی درباره قسمتهای قدیمی شهر و درباره کانال پاناما خواهم نوشت.
ایام به کام.
اتوبوسهای داخل شهری(سرویسهای دست دوم مدارس امریکا)
میوه فروش خیابونی در حال قاچ کردن آناناس
سوزن دوزی های زنان محلی
نمایی از میامی دوم
چیزی که این خانم به پا داره در واقع دهها رشته منجوقه که بافته هم نشدن. زنهای محلی این طرحها رو فقط با نخ کردن و گره زدن مونجوقها ایجاد میکنند که روی ساق پا و ساعد دستشون قرار میگیره. خیلی زیباست و فکر اینکه با پاره شدن یه سری باید دوباره از اول شروع کنن آدمو گیج میکنه!
یکی از خانمهای محلی که در حال سوزن دوزیه. کلا کسانی که پوشش محلی دارند دوست ندارند عکسشون گرفته بشه. به من توضیح ندادن که چرا اینطوره، اما یادمه اینکا ها تو کشور پرو اعتقاد داشتن که با گرفتن عکس از یه نفر، روح اون شخص به تسخیر در میاد.
بازار ماهی فروشها
رو تابلوی این غرفه نوشته شده: «خون مسیح قدرتمند است» اعتقادات مذهبی در امریکای لاتین با زندگی روزمره مردمشون عجین شده.
«اگر خدا با من است چه کسی میخواهد با من رویارویی کند! فروشنده ماهی»
میوه فروش
آبمیوه فروش
بهترین بستنی نارگیلی در تمام دنیا!!!!
و نارگیل با یک نی!
ایگوانا (سوسمار)
نمای دیگری از قسمت مدرن شهر