مُکگوئا Moquegua شهر کوچکی در جنوب کشور پرو ست که آب و هوای خشک و کویری دارد. به مدت یکماه و نیم که در آن منطقه به حفاری و باستانشناسی مشغول بودیم تنها یکبار آسمان کمی تا قسمتی ابری شد. مردم محلی میگویند هر هفت سال یکبار باران میبارد. پیشنهاد میکنم مطلب قدیمیم درباره زندگی روزمره مان در این شهر را بخوانید
اینجا.
آب شهر به علت تامین شدن از تنها جویبار منطقه به شدت آلوده است. همه ظروف باید پیش از غذا با حوله یا دستمال کاغذی خشک بشوند. میوه و سبزیجات را توی وایتکس میشویند. اصولا مسافرهایی مثل ما چون بدنمان به میکروبهای محلی مصونیت ندارد تنها میتوانیم میوه و سبزیجاتی مصرف کنیم که میشود آنها را پخت و یا پوست کند.
گزارش تصویری امروز از شهر مکگوا و زندگی روزمره ماست. برخی عکسها متعلق به همکلاسی هایم میباشند و من محترمانه آنها را کش رفته ام! (توضیح: با کلیک روی هر عکس میتوانید تصویر را بزرگتر مشاهده کنید)
|
نمایی از شهر |
|
نمایی از کلیسای روبروی خانه مان |
|
نمای خارجی یکی از ساختمانهای دولتی |
|
خیابانی که ما سفید کردیم انقدر رفت و آمد کردیم |
|
این تصویر مریم مقدس را اهالی شهر روی دیوار موزه باستانشناسی شهر نصب کرده اند تا ارواح مومیایی های داخل موزه در آرامش باشند! |
|
پوشش زنان محلی |
|
اتاق مجلل ما! تختخواب سلطنتی سمت چپ مال من بود! |
|
آشپزخانه! |
|
سه تل خاکی که مشاهده میکنید سه دانشجوی باستانشناسی هستند که از یک روز مفرح کند و کاو به خانه برمیگردند. خوش تیپ سمت چپی من هستم!! |
|
در حال پیدا کردن قطعات پازل، قسمت تحقیقات موزه شهر مکگوا (دو مومیایی در اتاق پشتی سکونت دارند!) |
|
لاماهای مومیایی شده |
|
محل کند و کاو ما. البته جدول بندی و نقشه برداری در هفته اول انجام شد |
کاکتوس معروف در وقت ناهار!! تنها سایه در منطقه. منهم با آستین پاره در منتها علیه سمت راست نشسته ام. این لباس کار من داستانی دارد برای خودش! روز اول زیر باسن شلوارم پاره شد و به بازار شهر رفتم و با هزار کلنجار به محلی ها حالی کردم نخ و سوزن و وصله میخواهم. وصله ای که پیدا کردم مربوط به اداره پلیس بود!! تصور کنید مردم محلی نگاه کنند به خشتک بنده و بخوانند para su seguridad یا به عبارتی: برای حفظ امنیت شما!!!!!
|
در راه بازگشت از محل کند و کاو. سطل ها محتوی قطعات سرامیک یا ابزار سنگی یافت شده در محل هستند. |
|
مسیر بازگشت از کار روزانه |
آفرین، جالبه، خوشم میاد که اهل لوکس بازی نیستی، منهم سفرهام همیشه ساده بوده اما خیلی بیشتر از اونهایی که هتل زیر پنج ستاره براشون فحشه و دو قدم رو باید با تاکسی برند لذت بردم. خدا بده برکت هاستل اونهم از نوع 8 تخته به بالا!
پاسخحذفdoseshooooon daram:*** bazam mamnoon ke ma ro sharik mikoni:* vih
پاسخحذف@ Hassan واقعا برکت بده. اگر نبودند نمیتونستیم انقدر به جاهای مختلف بریم.
پاسخحذف@ گل دختر خودم! یکی از همین روزا میبرمت در تجربه ش هم شریک بشی عزیزم :-)
واو معرکه س
پاسخحذفواسه چی آستینت پاره شد؟ مگه با مومیایی ها دست به یقه شدی؟
حالا چیا کشف کردین. ایکاش به اونا هم اشاره میکردی.
مرسی عالی بود.
چقدر هیجان انگیز
پاسخحذفبرای حفظ امنیت شما
پاسخحذفجالب بود مطالب شما