دو ماه از شروع کار جدید میگذرد و خب معلوم است که چرا این مدت خیلی کم نوشتهام. سرم به کار گرم بوده و از این به بعد هم گرمتر خواهد شد. فعلا دارم صداهای درونم را که سفر میخواهند خفه میکنم تا تمرکزم روی کار باشد. اما جایی که بیش از همه ذهنم به آن پرواز میکند ترکیه است. خیلی خیلی شدید دلتنگش شدهام، آنهم زمانی که این کشور دارد مسافرهایش را بخاطر ناامنی از دست میدهد. تقصیر از موسیقیشان است، اصلا تقصیر از یاشار است که دارد باغلاما یاد میگیرد و درسهایش را توی تلگرام برای من میفرستد که گوش بدهم. یاشار همکارم در شغل قبلیست. از هر نوع ساز سیم دار که تصور کنید توی اتاقش آویزان کرده و هر چند وقت به یک کدامشان گیر میدهد. یادم میآید پارسال که دنبال خرید اوکولهله بود ما را بیچاره کرده بود. توی یک اتاق کار میکردیم و آنقدر با تلفن پیگیری و سفارش میکرد که آخرش سرسام گرفتم و میزم را بردم طبقهی پایین. تب اوکولهله هم با یکی دو ماه نواختن خوابید و نمیدانم کدام ساز جایش را گرفت تا وقتی که امسال بعد از مدتها همدیگر را دیدیم و رفتیم تئاتر شمس پرنده و یاشار گفت میخواهد باغلاما بخرد. باغلاما مرا یکراست پرت میکند ترکیه، و باورم نمیشود پانزده سال است به آن پا نگذاشتهام.
میخواهم بروم دنبال موسیقی. دوتار دوست دارم، در واقع دیوانهی دوتار هستم. یاشار پیشنهاد داده از سهتار شروع کن. خیلیها هم میگویند الان دیگر برای موسیقی دیرت شده. میگویم هیچوقت برای اینکه آدم برود دنبال دلش دیر نیست. من که نمیخواهم بروم کنسرت راه بیاندازم؟ نواختن را برای تنهاییهای خودم میخواهم. شاید هم بروم یکی دو ماه وقت استادی را بگیرم و پشیمان شوم. اما خوب نیست آدم بمیرد و آنچه همیشه حسرتش را داشت را حتی یکبار هم امتحان نکرده باشد.
میخواهم بروم دنبال موسیقی. دوتار دوست دارم، در واقع دیوانهی دوتار هستم. یاشار پیشنهاد داده از سهتار شروع کن. خیلیها هم میگویند الان دیگر برای موسیقی دیرت شده. میگویم هیچوقت برای اینکه آدم برود دنبال دلش دیر نیست. من که نمیخواهم بروم کنسرت راه بیاندازم؟ نواختن را برای تنهاییهای خودم میخواهم. شاید هم بروم یکی دو ماه وقت استادی را بگیرم و پشیمان شوم. اما خوب نیست آدم بمیرد و آنچه همیشه حسرتش را داشت را حتی یکبار هم امتحان نکرده باشد.