جد بزرگمان اسمش خلیلالله بود. کسی از او چیزی یادش نمیآید، یا برای من نگفته. پسرش حبیب الله، پدربزرگ پدرم بود. میگویند سفید رو و زیبا بود، و بسیار به خودش میرسید. این همان پدربزرگیست که به ما کنایه میزنند، میگویند از تبار حبیب هستیم. تبار حبیب اصطلاحیست در خانوادهی پدری، برای هر کدام از ما ثابتیانها، که خوشی خودمان را به خوشی دیگران ترجیح میدهیم. بهترین غذاها، نرمترین بالشها، و ساکتترین و خنکترین اتاقها باید مال ما باشد. راستش از وقتی این اصطلاح تبار حبیب باب شد، متوجه شدم که چقدر ما، یعنی همهی خانوادهی پدری ما به این رفاه علاقمندیم. پدربزرگم فضلالله، پدرم را که پنج شش سال بیشتر نداشت به سر چشمه میفرستاد تا شیشهی قلیان را از آب خنک تازه پر کند.امروز پدرم استاد این رفاهطلبیست. با کوچکترین سختیای زبان به شکایت میگشاید و هیچوقت نمیتوانم جلوی خندهام را بگیرم وقتی به مازندرانی میگوید «صَدْمه بَخِردمه». طفلک بابا هیچوقت نتوانست در خانوادهی ما آن ابهتی را داشته باشد که فضلالله و حبیبالله نزد فرزندان خود داشتند. میگویند زن حبیب، نمیدانم کدامشان، آمنه یا فاطمه، یک چوب دراز داشت که بعدازظهرها وقتی حبیب در چرت بعد از ناهار بود، بچههای پر سر و صدا را از جلوی خانه بتاراند!! در عوض بابا همیشه میگوید ما همان نسلی بودیم که در کودکی در خدمت پدر بودیم و در بزرگسالی در خدمت فرزند. گاهی فکر میکنم چطور ژن این رفاهطلبی در من با ژن لجبازی که از خانوادهی مادرم به ارث بردهام، کماکان ضربه فنیام میکند!
میگویند عنصر وجودیام باد است، طالعبینها نمیگویند، آدمهایی که مرا میشناسند میگویند. نمیدانم این خاصیت است یا ضعف، که نمیتوانم برای مدت طولانی یک جا بند شوم. سفر میکنم و از رقص قاصدک در باد مینویسم.
۱۳۹۶ مرداد ۵, پنجشنبه
۱۳۹۶ تیر ۱۸, یکشنبه
یزد عزیزمان ثبت جهانی شد
یزد در حالی ثبت جهانی شد که در این کُشتی جهانی، عرق ریزان در حال ضربه فنی شدن بودیم. معیار چهارم پرونده را حذف کردند، معیار سوم هم با چالش به پرونده برگشت. شخصا امید زیادی به ثبتش نداشتم، ترجیح میدادم پروندهی پر و پیمانمان واقعا بر اساس واقعیات میبود. البته در اینکه یزد عزیزمان در دنیا تک است هیچ شکی نیست، اما معیارهای ثبت یک اثر جهانی تنها به منحصر به فرد بودن اثر توجه ندارد، بیش از آن به مدیریت و حفاظت اثر تاکید دارد که الحمدلله ما در ایران خوب اینها را دور میزنیم. چهارده سال از ثبت جهانی بم گذشته و هنوز که هنوز است این شهر یک شهر زلزله زده است، خیابانهای فرعی آسفالت درست و حسابی ندارند، وضعیت آب و فاضلاب اسفبار است ولی هربار نمایندگان سازمانای جهانی برای بازرسی سایت میآیند، از دو سه خیابان آسفالت شدهی مرتبتر به ارگ برده میشوند. همین وضعیت در بسیاری از سایتهای ثبت جهانی شدهمان حاکم است، یزد هم وارد این داستان شده. اما هر چه باشد، شهر عزیز است. مبارکمان باشد.
اشتراک در:
پستها (Atom)