جشن راهنمایان گردشگری امسال با هدف توجه به گردشگری بم و دشت لوت در کرمان برگزار خواهد شد.
دربارهی دشت لوت نظری ندارم. دربارهی بم اما صحبت دارم. بعد از این مدتی که در بم گذراندم و با ارگ و خاکش خو کردم، دوست دارم در اینباره نظرم را بگویم، پس ابتدا دربارهی وضعیت امروزی بم توضیح میدهم.
تصویری که عموما از بم ارائه میشود، تصویری سیاه و سفید است. تصویر بزرگترین ارگ تاریخی ایران قبل از زلزله، که خیلیها تنها در عکسها و پوسترها آنرا دیده بودند، و تصویر ویرانیها و اجساد بعد از زلزله است که آنقدر عمیق توی ذهنها مانده که به این زودیها نمیتوان پاکش کرد. اما تصویری که مسافر امروز در بم میبیند هیچکدام این دو نیست.
وضعیت ارگ:
اگرچه بازسازیهایی در ارگ انجام شده و چندتایی از برج و باروها دوبارهسازی شدهاند، اما اکثر قسمتهای سایت به روی بازدید کنندگان بسته است چون خطر ریزش دارند. سایت با کمبود بودجه مواجه است، حقوق کارمندان و کارگران با تعویق شش ماهه به دستشان میرسد، پس امکان بیمه کردن بازدید کنندهها هم وجود ندارد. آن دسته ازبازدید کنندههایی که حس کنجکاویشان آنها را دور از چشم کارکنان به آنسوی حفاظ ها میکشاند خونشان پای خودشان خواهد بود.
مطمئن هستم که مسئولین پایگاه میراث جهانی که در ارگ مستقر هستند به راهنمایان گردشگری توضیح خواهند داد که مرمت ارگ به صورت پژوهش-مرمت انجام میشود، به این معنی که تحقیقات باستانشناسی بر مرمت ظاهری اولویت دارند، و البته این مطلب برای بازدید کنندهها و اهالی بم، که با ویرانههای حاکمنشین مواجهند گران تمام میشود. این افراد اغلب دربارهی مرمت ارگ و منظر فرهنگی توجیه نشدهاند و آنچه برایشان باقی میماند آه و افسوس از دیدن ویرانههاست، در حالی که اطلاع ندارند در همین روند کند پژوهش، آثاری پیدا شده که قدمت ارگ را به هزارههای پیش از دوران هخامنشیان (که قدیمیترین تخمین تا زمان ثبت جهانی سایت بوده) میرساند.
اما با اینحال ارگ قابلیت نمایش دارد. نه تنها آثار مرمت شده از جمله بازار و اسطبل حکومتی و سربازخانه جای دیدن دارند و باید به استادی دستی که طاقهای نیمهکاره و گنبدهای نیمه ویران را دوباره ترمیم کرده آفرین گفت، بلکه دیدن ویرانههای مسجد جامع و سایر بخشهای مردمنشین ارگ برای بیننده لازم است، تا به وضوح شدت و جهت زلزله را در ستونهای به خاک افتاده ببینند.
سایر مکانهای تاریخی:
ابنیهی تاریخی و معروف بم از جمله خانهی عامری و کارخانهی حناسایی در حال مرمت هستند. اما خانهی انصاری و خانهی مهدیزاده با خاک یکسان شدهاند، و دیدن تابلوی ثبت میراث فرهنگی در کنار زمینی صاف، مثل یک جور استهزاست. این زمینها هنوز تحت کنترل سازمان میراث هستند و کسی اجازهی دخل و تصرف در آنها را ندارد. پایگاه میراث جهانی هم یک سر دارد و هزار سودا. به این زودیها نمیتوان به تغییری در این زمینهای خالی چشم داشت. قیصریه زرتشتیان و کاروانسرا هم در اثر زلزله ویران شدهاند، بخشی از قیصریه دوبارهسازی شده، اما کار در آن متوقف شده است. در حال حاضر نه به وضعیت قبل از زلزله شبیه است و نه به وضعیت بعد از زلزله. همچنین چون امکان ریزش در اکثر بخشها وجود دارد، بازدید از این مکان توصیه نمیشود. اگر راهتان را به این سمت کج کنید، مغازهدارها میآیند و خطرات را به شما گوشزد میکنند.
در خیابان یکطرفه، بازارهای امیر و سجاد با پیروی از طرح قدیم و با مصالح جدید دوباره سازی شدهاند، اما چون اکثر بازاریها در مدت ساخت این بازار بساط خود را به پاساژهای نوسازتر منتقل کردهاند، این بازارها هیچ رونقی ندارند و قدم زدن در فضای خالی آنها که حالتی ماکت دار و مصنوعی دارد، دردی از کسی دوا نمیکند.
وضعیت هتلها و رستورانها و اماکن تفریحی:
شهر سه هتل دارد. نزدیکترین هتل به ارگ، مهمانسرای جهانگردیست. همان هتلهای زنجیرهای که به دستور فرح پهلوی در جایجای ایران ساخته شد و هنوز مورد بهرهبرداری قرار دارند. هتلهای دیگر شهر، آزادی (پارسیان) و کورش در حاشیهی شهر قرار دارند. در مورد امکاناتشان اطلاع خاصی ندارم، تنها میدانم مهمانهای مهم به هیچکدام این هتلها نمیروند، بلکه به ارگ جدید منتقل میشوند.
بسیار اتفاق میافتد که مسافری که در زمانی غیر از تعطیلات نوروز به بم آمده، در ظهرها با درب بستهی رستورانها مواجه بشود. این بلا بارها سر خودمان آمده و با مواجهه با رستورانها و ساندویچیهای تعطیل در خیابانها سرگردان شدهایم. معمولا غذاهای محلی در رستورانها پیدا نمیشود و نزدیکترین غذایی که بتوان به عنوان غذای محلی یافت کشک بادمجان است که در بعضی رستورانها موجود میباشد، والا غذاها همان کباب و جوجه و خورشهای معمولیست که در همه جا یافت میشود. بم، همچنین شهریست که مردم آن با وسیلهی نقلیهی شخصی تردد میکنند. پیدا کردن تاکسی، و خصوصا تاکسی با رانندهی منصف کار آسانی نیست. بهترین کار تلفن زدن به آژانس است.
در این شهر به دنبال مکانهای تفریحی نگردید. بعد از زلزله هیچکدام از سه سینمای شهر بازسازی نشدهاند، پارکهای شهر بسیار محدود و دور از دسترس هستند، و حتی برای مردم شهر جذابیت ندارند، چه رسد به گردشگرها. کمبود امکانات رفاهی و شغلی باعث شده خیلی از جوانها به شهرهای دیگر مهاجرت کنند. نوجوانها یا به کفتر بازی مشغولند، یا سهتا سهتا سوار موتور در شهر میگردند و به هر غریبهای متلک میاندازند.
ارگ جدید:
به نظرم کل ایران باید توجیه بشود که در ارگ جدید هیچ خبری از ساختمانی که شبیه به ارگ باشد نیست. این یک منطقهی تفریحی لوکس در پانزده کیلومتری بم است که البته امکانات رفاهی قابل توجهی دارد. شاید اگر کسی به قصد قایقرانی، اسبسواری، دوچرخهسواری و یا امکانات دیگر به این منطقه برود، راضی برگردد، اما خود بمیها برای تعطیلات به مکانهای ییلاقی مثل دهبکری و مَرغک میروند و از ارگ جدید با عنوان کارخانهی ماشینسازی یاد میکنند.
به نظرم ابتداییترین سئوال دربارهی گردشگری در بم باید این باشد که گردشگرها با چه دیدگاه و انتظاری به بم میروند. اگر به عنوان یک مکان با تاریخ غنی به دیدنش میروند، مطمئنا ویرانههای ارگ آزارشان میدهد. اگر برای دیدن شهر میروند، شهر بعد از ده سال هیچ حرفی برای گفتن ندارد، از آن باغشهر آباد با درختهای نخل و مرکبات چیزی نمانده، جز معدود نخلستانهایی که از خشک شدن در امان ماندهاند. بهترین منظره از باغشهر بم، از بالای باروهای حاکمنشین ارگ قابل رویت بود که امروزه به روی بازدید کنندهها بسته است. فرهنگ بم دیگر در شهر دیده نمیشود. بعد از زلزله عدهی بسیاری از شهرهای اطراف به بم آمدند و زمینها را که بسیار ارزان شده بودند خریدند. آن عده از بمیها که در شهر ماندهاند، انگار هنوز از بهت زلزله بیرون نیامدهاند. دیگر چیزی پیدا نمیشود که راضیشان کند. امکانات گردشگری در شهر در حد بسیار پایینیست، و تمام همّ و غمّ شهرداری و میراث، فراهم کردن امکانات جزیی در تعطیلات نوروز است. ارگ و شهر بم نیاز به برنامهی مدیریت گردشگری قوی با بودجهی مناسب دارد، که در حال حاضر حتی گفتن این حرف، برابر با خیال است.
اما چرا باید به بم رفت؟
عقیده دارم که گردشگر، باید بداند که تنها به دیدن ساختمانهای قدیمی و مناظر زیبا نمیرود. بلکه باید دیدش را وسیع کند، تا شکل گرفتن شهری آباد در کویر را به تصور در آورد، تصور استفاده از گسل زمینشناسی برای حفر قنات، برای آبیاری مزارع، باغها و نخلستانها. بازدید کننده باید در کنار فکر کردن به امکانات تفریحی، به این درجه از درایت برسد که بتواند با مردم این سرزمین بیرحم همدردی کند. باید راه قدم زدن در یک شهر کویری را بیاموزد، تا بفهمد سایهی یک درخت نخل چه نعمت بزرگیست. باید در گرمای پنجاه درجهی این شهر آب بنوشد تا همیشه شکر گذار آب خنکی که در لولههای خانه و شهرش جاریست باشد. باید در پیادهروهای ساخته نشدهی این شهر قدم بردارد، تا تکانی بخورد، تا از خودش بپرسد چه شد که مردم دیگر از مسئولین قطع امید کردهاند، که دیگر از احقاق حقوق مسلم خود دست کشیدهاند، که دیگر به حرف هیچ مسئولی اعتماد نمیکنند.
گردشگر باید بیاموزد که در کنار رفتن و دیدن و لذت بردن، مسئولیتی متوجهش شده. حالا مسئول این است که به مردم سرزمینی که به دیدارش رفته فکر کند، آنها را از خود ببیند، و در بهبود شرایط آن مردم تلاش کند. بهبود شرایط معنیاش تنها خیریه و پول رسانی نیست. همین که بروند و این شهر را به چشم خود ببینند، و تصورات خود دربارهی قاچاق مواد مخدر و اعتیاد را تصحیح کنند، خود قدم بزرگیست. فراموش نکنیم که بدنام کردن مردم یک منطقه کار بسیار آسانیست، اما برداشتن یک نام بد...
بم را باید دید، چون بم نماد ایران ماست. نماد ایرانی که دارد همه چیزش را از دست میدهد و دلخوشیاش گذشتهی چند هزار ساله است. نماد ایرانی که هر کسی بر خوان نعمتش نشست، غارت کرد و رفت. نماد ایرانی که تلفات زلزلهاش را به جای دلایل علمی، به گردن گناهان کبیره میاندازند، و برای پنهان کردن ده سال کاستی در بازسازی شهر، نمایش عاشورا ترتیب میدهند. بم، نماد ایران ماست، که مردمش دوستش دارند، اما نمیتوانند برای همیشه در آن بمانند.
ای کاش بم نماد ایرانی باشد که رفتهها به آن بازگردند و آبادش کنند.