وقتی در کلمبیا بودم همیشه این نکته به چشمم میآمد که زنان کلمبیا بسیار شاد و سرزندهاند. به زیبا بودن، زیبا پوشیدن و زیبا آرایش کردن اهمیت میدهند و صدای بلند حرف زدن و خندیدنشان خیابان را پر میکند. میتوانم بگویم شادترین روزهای سفرم و شاید حتی شادترین روزهای عمرم همین چهار ماه و نیم اقامتم در کلمبیا بود.
در این که فرهنگ و نگاه جامعه به زن در کشوری مثل کلمبیا با کشوری مثل ایران زمین تا آسمان فاصله دارد که شکی نیست. اما در این بین کشورهای بسیاری دیدهام که در بین این دو قطب مخالف قرار میگیرند و نمیتوانند به کلمبیا برسند، اگرچه هنوز با محدودیت و فشار وارد بر زنان ایرانی خیلی فاصله دارند.
چرا زنهای کلمبیا شادند؟ در هر شهر و روستایی که باشید میبینید که زنها، از هر رنگ و نژادی که باشند، از اعتماد به نفس فوقالعادهای برخوردارند. زنان سیاهپوست کلمبیایی (که اجدادشان به صورت برده به این منطقهها آورده شده بودند) به همان اندازه به زیبایی و سرزندگی اهمیت میدهند که زنهای کلمبیایی اروپایی تبار. آنها زیبا پوشیدن را خوب میشناسند، در لباسهای رسمی بسیار شیک و زیبا دیده میشوند و لباسهای ملی و محلیشان مملو از رنگ و دامنهای پفدار بلند با بالاتنههای کوتاه و زیباست. اما طرز لباس پوشیدن تنها عامل نیست. به نظر من طرز نگاه مردان یکی از مهمترین عوامل شادابی و سرزندگی جامعهی کلمبیاست. حالا توضیح میدهم.
در کلمبیا یک شعار وجود دارد، میگویند ما زیباترین زنان دنیا را داریم. اگر معیارهای زیباشناختی در طرز تفکر امروزه (معیارهای هالیوود و مجلات مد و غیره) را به کار ببریم، زنهای کلمبیایی به اندازهی زنان سایر نقاط دنیا زیبا هستند و نه بیشتر. اما چیزی که باعث میشود این مردم تا این حد روی حرفشان اصرار داشته باشند این است که مردم این نقطه از دنیا به زیبایی بها میدهند و از آن لذت میبرند. وقتی زنی زیبا با لباسی که زیباییاش را افزون میکند از خیابان عبور میکند، مردهای کلمبیایی چشمشان از شادی برق میزند، از زیبایی آن زن تعریف میکنند و حتی اگر با دوستانشان نشسته باشند، گیلاسهای مشروبشان را بالا میگیرند و به سلامتی آن زن مینوشند! در فرهنگ کلمبیا کسی جلوی خودش را از تعریف دربارهی دیگران نمیگیرد. اگر این زن زیبا دارد به همراه شوهر یا نامزد خود عبور میکند، مرد همراهش هم از این ابراز احساسات دیگران نسبت به همسرش به وجد میآید و شاید دست زنش را بگیرد و به جمع آن مردها برود و با هم گیلاس مشروبی بزنند. نکتهای که میخواهم بگویم این است که دیدن زیبایی زن و ارزش نهادن به آن جزو مهمترین ارزشهای این جامعه است، و همین باعث میشود کلمبیاییها اعتقاد داشته باشند زیباترین زنهای دنیا مال کشور خودشان هستند.
اما این رویه در سایر کشورهای امریکای لاتین به این پر رنگی نیست. اگرچه هنوز چشمها به دنبال زیباییهاست، اما نگاه مردها و یا حرفی که به زن زیبا میزنند گاهی آزار دهنده میشود. این را میشود بیشتر در مناطق بومی، فقیرتر و عقبماندهتر دید. و نکتهی جالب در این مناطق این است که نه تنها جلوه دادن زیبایی آنقدرها رواج ندارد، بلکه زنان کلمبیایی در این جوامع بدنام هستند!
گروه دیگری که میتوانم دربارهشان مثال بزنم، ساکنین کشورهای مدرنتر هستند، مثل شیلی و آرژانتین. در این دو کشور، شیکپوشی یک روند روزمره است، اما اگر کسی بخواهد با زرق و برق بیش از حد روزمره بیرون بیاید و نگاهها را به سمت خودش جلب کند عموما باید جنبهی منفی این نگاهها را هم تحمل کند.
آیا همهی کلمبیاییها بیبند و بارند؟ این سئوالیست که خیلیها از من میپرسند، و پاسخ من منفیست. در کلمبیا، فاحشه* بودن جرم نیست و در هر شهر، منطقهای برای این منظور در نظر گرفته شده به آن zona de tolerancia یا منطقهی بردباری میگویند. نمیگویم که نگاه مردم به این منطقه عادیست، ولی همین که وجود چنین منطقهای را در شهرشان پذیرفتهاند و فعالیتشان قانونی اعلام شده و ساکنین این منطقه هم مانند سایر افراد شهر مالیات میدهند، از سوء تفاهمها کاسته.
آیا خانوادههای کلمبیایی از هم میپاشند؟ اگر منظور همان سریالهای تلوزیونی فارسی وان باشد، آنوقت من هم میگویم مگر چند درصد مردم ایران به شیوهی سریالهای ماه رمضان زندگی میکنند که مردم کلمبیا بخواهند به شیوهی سریالهای تلوزیونیشان زندگی کنند؟ خیر، در همهی جوامع، خانوادههای منسجم و خانوادههای از همپاشیده وجود دارد. اما خانوادههای کلمبیاییای که من میشناسم، خانوادههای مملو از شادی و عشق هستند و علت آن را محوریت زن خانه میدانم.
مطلبی که نوشتهام مسلما تصویر یک جامعهی ایدهآل نیست. ایدهآل بودن یک امر کاملا نسبیست و نمیشود انتظار داشت مردمی با پشتوانهی فرهنگی ایران بخواهند مثل مردم کلمبیا رفتار کنند یا بالعکس. اما تنها نتیجهی کوچکی که میخواستم بگیرم، عوض شدن نگاه نسبت به زن و زیباییست. اینکه از کنار زیبایی به سادگی نگذریم، و تسلیم آنها که زشتی را یک فضیلت میدانند نشویم.
* به نظرم این مودبانهترین لغت در مجموعه لغات در این زمینه باشد ولی نتوانستم لغتی پیدا کنم که بار منفی نداشته باشد.