۱۳۹۰ مهر ۲۶, سه‌شنبه

ادوات شکنجه

در قسمتی از موزه‌ی تاریخ شهر کارتاخنا در شمال کلمبیا، اتاقی قرار دارد که در آن اشیا و ادوات مخصوص شکنجه در دوره‌ی سلطه‌ی اسپانیایی‌ها بر منطقه به نمایش گذاشته شده. البته تصاویری نقاشی شده از آن دوران نیز نحوه‌ی شکنجه‌ی مجرمان و متهمان را نشان می‌دهد. در این میان بر تاثیر کلیسا بر شکنجه‌ی گناهکاران تاکید شده و اغلب سیاهچالها در منطقه‌ی امریکای لاتین در زیرزمین کلیساهای بزرگ قرار داشته‌اند. بخاطر دارم در شهر آنتیگوای گواتمالا نیز از یکی از این زیرزمین‌ها دیدن کرده بودم و برایم توضیح داده بودند که کشیش‌های کلیسا که از ازدواج منع شده بودند، زنان بومی را اغفال می‌کردند و اگر زنان حامله می‌شدند و یا می‌خواستند ماجرا را برملا کنند، در زیرزمین کلیسا زندانی و شکنجه می‌شدند و سرنوشتشان مرگ بود.
عکسهای این پست از همان موزه‌ی تاریخ در منطقه‌ی تاریخی شهر کارتاخنا آورده شده و توضیحاتشان را تا جایی که بخاطرم مانده باشد می‌نویسم.

احتمالا فضایی که به عنوان دادگاه استفاده می‌شد
دست و پای مجرم با طناب بسته و کشیده می‌شد
آثاری که روی بدنه‌ی دستگاه بالا به جا مانده
 انگشتان مجرم در بین این دستگاه قرار گرفته فشرده می‌شد
طوق خاردار
این را به ذهن خلاق خودتان می‌سپارم
دستگاهی که سر مجرم در زیر آن قرار گرفته فشرده می‌شد
مجرم روی قسمت نیمکت مانند نشانده می‌شد و بند چرمی دور گردنش قرار می‌گرفت و سپس با مته از پشت به سر او فشار وارد می‌آمد
توضیحات این دستگاه را بخاطر ندارم ولی فکر می‌کنم مجرم با استفاده از این دستگاه از دست یا پا آویزان می‌شد
شی چنگال مانند که روی بند چرمی قفل شده از هر دو طرف مانع آن می‌شد که مجرم بتواند سر خودش را پایین بیاورد

یکی از فضاهایی که به عنوان زندان استفاده می‌شد 
و در آخر ویدویی که می‌توانید از این بخش موزه ببینید

۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

.

گُفتُمش فدای غمزه گِرُدم
دلخوشُم که تو رو نومزه کِردُم
پیش پات می‌شینُم دو زانو
                              آخ
                              ماه پیشانو جان
                                                ماه پیشـــــــــــانـــــو

۱۳۹۰ مهر ۲۴, یکشنبه

چرا زنهای کلمبیا شادترین زنان دنیا هستند؟

وقتی در کلمبیا بودم همیشه این نکته به چشمم می‌آمد که زنان کلمبیا بسیار شاد و سرزنده‌اند. به زیبا بودن، زیبا پوشیدن و زیبا آرایش کردن اهمیت می‌دهند و صدای بلند حرف زدن و خندیدنشان خیابان را پر می‌کند. می‌توانم بگویم شادترین روزهای سفرم و شاید حتی شادترین روزهای عمرم همین چهار ماه و نیم اقامتم در کلمبیا بود.
در این که فرهنگ و نگاه جامعه به زن در کشوری مثل کلمبیا با کشوری مثل ایران زمین تا آسمان فاصله دارد که شکی نیست. اما در این بین کشورهای بسیاری دیده‌ام که در بین این دو قطب مخالف قرار می‌گیرند و نمی‌توانند به کلمبیا برسند، اگرچه هنوز با محدودیت و فشار وارد بر زنان ایرانی خیلی فاصله دارند.
چرا زنهای کلمبیا شادند؟ در هر شهر و روستایی که باشید می‌بینید که زنها، از هر رنگ و نژادی که باشند، از اعتماد به نفس فوق‌العاده‌ای برخوردارند. زنان سیاهپوست کلمبیایی (که اجدادشان به صورت برده به این منطقه‌ها آورده شده بودند) به همان اندازه به زیبایی و سرزندگی اهمیت می‌دهند که زنهای کلمبیایی اروپایی تبار. آنها زیبا پوشیدن را خوب می‌شناسند، در لباسهای رسمی بسیار شیک و زیبا دیده می‌شوند و لباسهای ملی و محلی‌شان مملو از رنگ و دامن‌های پف‌دار بلند با بالاتنه‌های کوتاه و زیباست. اما طرز لباس پوشیدن تنها عامل نیست. به نظر من طرز نگاه مردان یکی از مهمترین عوامل شادابی و سرزندگی جامعه‌ی کلمبیاست. حالا توضیح می‌دهم.
در کلمبیا یک شعار وجود دارد، می‌گویند ما زیباترین زنان دنیا را داریم. اگر معیارهای زیباشناختی در طرز تفکر امروزه (معیارهای هالیوود و مجلات مد و غیره) را به کار ببریم، زنهای کلمبیایی به اندازه‌ی زنان سایر نقاط دنیا زیبا هستند و نه بیشتر. اما چیزی که باعث می‌شود این مردم تا این حد روی حرفشان اصرار داشته باشند این است که مردم این نقطه از دنیا به زیبایی بها میدهند و از آن لذت می‌برند. وقتی زنی زیبا با لباسی که زیبایی‌اش را افزون می‌کند از خیابان عبور می‌کند، مردهای کلمبیایی چشمشان از شادی برق می‌زند، از زیبایی آن زن تعریف می‌کنند و حتی اگر با دوستانشان نشسته باشند، گیلاسهای مشروبشان را بالا می‌گیرند و به سلامتی آن زن می‌نوشند! در فرهنگ کلمبیا کسی جلوی خودش را از تعریف درباره‌ی دیگران نمی‌گیرد. اگر این زن زیبا دارد به همراه شوهر یا نامزد خود عبور می‌کند، مرد همراهش هم از این ابراز احساسات دیگران نسبت به همسرش به وجد می‌آید و شاید دست زنش را بگیرد و به جمع آن مردها برود و با هم گیلاس مشروبی بزنند. نکته‌ای که می‌خواهم بگویم این است که دیدن زیبایی زن و ارزش نهادن به آن جزو مهمترین ارزشهای این جامعه است، و همین باعث می‌شود کلمبیایی‌ها اعتقاد داشته باشند زیباترین زنهای دنیا مال کشور خودشان هستند.

اما این رویه در سایر کشورهای امریکای لاتین به این پر رنگی نیست. اگرچه هنوز چشمها به دنبال زیبایی‌هاست، اما نگاه مردها و یا حرفی که به زن زیبا می‌زنند گاهی آزار دهنده می‌شود. این را می‌شود بیشتر در مناطق بومی‌، فقیرتر و عقب‌مانده‌تر دید. و نکته‌ی جالب در این مناطق این است که نه تنها جلوه دادن زیبایی آنقدرها رواج ندارد، بلکه زنان کلمبیایی در این جوامع بدنام هستند!
گروه دیگری که می‌توانم درباره‌شان مثال بزنم، ساکنین کشورهای مدرن‌تر هستند، مثل شیلی و آرژانتین. در این دو کشور، شیکپوشی یک روند روزمره است، اما اگر کسی بخواهد با زرق و برق بیش از حد روزمره بیرون بیاید و نگاهها را به سمت خودش جلب کند عموما باید جنبه‌ی منفی این نگاهها را هم تحمل کند.
آیا همه‌ی کلمبیایی‌ها بی‌بند و بارند؟ این سئوالی‌ست که خیلی‌ها از من می‌پرسند، و پاسخ من منفی‌ست. در کلمبیا، فاحشه‌* بودن جرم نیست و در هر شهر، منطقه‌ای برای این منظور در نظر گرفته شده به آن zona de tolerancia یا منطقه‌ی بردباری می‌گویند. نمی‌گویم که نگاه مردم به این منطقه عادی‌ست، ولی همین که وجود چنین منطقه‌ای را در شهرشان پذیرفته‌اند و فعالیتشان قانونی اعلام شده و ساکنین این منطقه هم مانند سایر افراد شهر مالیات می‌دهند، از سوء تفاهم‌ها کاسته.
آیا خانواده‌های کلمبیایی از هم می‌پاشند؟ اگر منظور همان سریالهای تلوزیونی فارسی وان باشد، آنوقت من هم می‌گویم مگر چند درصد مردم ایران به شیوه‌ی سریالهای ماه رمضان زندگی می‌کنند که مردم کلمبیا بخواهند به شیوه‌ی سریالهای تلوزیونی‌شان زندگی کنند؟ خیر، در همه‌ی جوامع، خانواده‌های منسجم و خانواده‌های از هم‌پاشیده وجود دارد. اما خانواده‌های کلمبیایی‌ای که من می‌شناسم، خانواده‌های مملو از شادی و عشق هستند و علت آن را محوریت زن خانه می‌دانم.
مطلبی که نوشته‌ام مسلما تصویر یک جامعه‌ی ایده‌آل نیست. ایده‌آل بودن یک امر کاملا نسبی‌ست و نمی‌شود انتظار داشت مردمی با پشتوانه‌ی فرهنگی ایران بخواهند مثل مردم کلمبیا رفتار کنند یا بالعکس. اما تنها نتیجه‌ی کوچکی که می‌خواستم بگیرم، عوض شدن نگاه نسبت به زن و زیبایی‌ست. اینکه از کنار زیبایی به سادگی نگذریم، و تسلیم آنها که زشتی را یک فضیلت می‌دانند نشویم.

* به نظرم این مودبانه‌ترین لغت در مجموعه لغات در این زمینه باشد ولی نتوانستم لغتی پیدا کنم که بار منفی نداشته باشد.

۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

پاییز

Evening light and the cat
Folsom, United States

آشتی با دوربین روز سوم

بعد از باران طولانی، امروز به قسمت قدیمی شهر فُلسُم Folsom رفتم و به‌خاطر عکاسی از معماری قدیمی شهر، تصمیم گرفتم دوربین را روی سیاه و سفید تنظیم کنم. کنتراست دوربین را بالا بردم و فیلتر زرد را برای تمام عکسها فعال کردم. همه‌چیز مزتب پیش می‌رفت تا اینکه عکسها را روی هارد کامپیوتر ریختم و با اینکه در پیش‌نمایش همه چیز مرتب بود، موقع باز کردن عکسها همه‌ی تنظیمات به هم خورده عکسها با همان رنگ طبیعی خود به نمایش در می‌آمدند. مجبور شدم مدتی را برای سیاه و سفید کردن دوباره‌ی عکسها وقت بگذارم و البته کمی دستکاریشان کردم، عموما نور را کم می‌کنم و کنتراست را زیاد، اما در برخی عکسها ترجیح دادم کنتراست پایین داشته باشم که نتیجه‌اش بیشتر به دلم بچسبد! برنامه‌ی فوتوشاپ ندارم و از برنامه‌ی ساده‌ی آی‌فوتو که روی کامپیوترم آمده استفاده کردم. نتیجه را در دو گروه جداگانه می‌گذارم و البته باقی عکسها در همان آلبوم پیکاسا موجود است و پیشنهاد می‌کنم روی نمایش اسلاید ببینید.

سیاه و سفید







رنگی






خوشحال می‌شوم از نظرات و راهنمایی‌هایتان مطلع شوم.

۱۳۹۰ مهر ۱۱, دوشنبه

پاییز - ۳

«قاصدک
 ابرهای همه عالم شب و روزدر دلم می گریند»
Sacramento, United States

پاییز - ۲

ترکیب پاییزی
Sacramento, United States

پاییز - ۱

پاییز و تنهایی
Sacramento, United States

آشتی با دوربین روز دوم

روز دوم به همان مکان قبلی رفتم، با این تفاوت که چهار ساعت راهپیمایی کردم و سعی کردم در عکاسی دقیق‌تر باشم. تعداد زیادی از عکسها را حذف کردم. نتیجه طبیعتا از روز اول بهتر بود اما هنوز به تنظیمات دوربین عادت نکرده‌ام. باید یک تک‌پایه برای خودم دست و پا کنم. آلبوم این آشتی‌کنان با عنوان دستگرمی روی پیکاسا عمومی شده اما احتمال می‌دهم که در ایران فیلتر باشد. عسکها بدون دستکاری و حتی برش هستند.
















چند تایی عکس اضافه هم هست که در پستهای جداگانه خواهم گذاشت.

۱۳۹۰ مهر ۹, شنبه

محض آشتی با دوربین

چند روزیست در حال و هوای پاییزی اینجا با دوربینم تمرین می‌کنم. چند عکس از این آشتی با دوربین می‌گذارم و از نظراتتان خوشحال خواهم شد. عکسها خام و بدون دستکاری هستند